دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم
خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید،
از غم رسوا شدن سر در گریبان می کنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان می کنم
سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن آتش فروزان می کنم
دیده بر هم می نهم تا بسته ماند سر عشق
این حباب ساده را سرپوش طوفان می کنم
|